سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش راهنمای عمل و عمل ظرف فهم است . [امام سجّاد علیه السلام]
 
پنج شنبه 90 دی 29 , ساعت 10:55 عصر

شیطان سگ درگاه خداست ، سگ با آشنایان صاحب خانه کاری ندارد با بیگانه ها کار دارد

شیطان

امام زمان (عج ) می فرمایند : وقتی شما دعا می کنید ما برای شما آمین می گوییم و وقتی شما ساکت می شوید ما برای شما دعا می کنیم . انشاءالله همه ما باور کنیم که در این دوران یک صاحب داریم . یک آقا و یک وجود نازنین داریم که همه ی عالم بخاطر وجود او سر سفره ی نعمت های خدا هستند . و بهترین دعا هم دعا اوست . بهترین فرصت دعا هم در نماز و بعد از نماز است ، بارها گفته ام که بیایید به نمازهایمان اهمیت بیشتری بدهیم مخصوصا اول وقت . ما شنیده ایم که در آخر الزمان انسان صبح از خانه با ایمان بیرون می آید و شب بی ایمان برمی گردد . شاید این نماز و تکرارش در پنج بار در روز برای تقویت توحید ماست . برای تجدید بیعت ما با خداست . هر کس روزی پنج بار بگوید : الله اکبر ، الرحمن الرحیم و .. قطعا حس قشنگی پیدا می کند و در این حس آلوده ی گناه در این فضای بردگی که هر وابستگی ما را به طرف خودش می کشاند تا ما را از خدا دور کند ، به تعبیر پیامبر اکرم در این آلودگی ها اگر روزی پنج بار انسان استحمام بکند قطعا پاک میشود . پیامبر فرمودند : نماز پنج گانه مثل استحمام پنجگانه برای شماست ، مثل شارژ پنج گانه است . امروزه خیلی باطری های ما مصرف میشود ، شارژهایمان کم میشود . این قدر گناه می بینیم ، این قدر گناه می شنویم و این قدر گناه سر راه ما سبز میشود ، روزی پنج بار خودم را به شارژ وصل بکنم

1

ادامه مطلب...

شنبه 90 شهریور 19 , ساعت 8:23 عصر

ما از جهان حیوانات اطلاعات زیادى در دست نداریم، و با تمام پیشرفتهایى که در این زمینه شده، هنوز ابهامهاى فراوانى بر روى آن سایه افکنده است

ما آثار هوش و دقت و ذکاوت و مهارت در کارهاى بسیارى از آنها مى‏بینیم:

خانه‏سازى زنبوران عسل، نظمى که بر کندو حکم فرما است، دقت مورچگان در جمع آورى نیازمندیهاى زمستان، طرز ذخیره و انبار آنها، دفاع کردن حیوانات از خود در برابر دشمن، و حتى آگاهى آنها از درمان بسیارى از بیماریها، پیدا کردن لانه و خانه خود از فاصله‏هاى بسیار دور دست، و پیمودن راههاى طولانى و رسیدن به مقصد، پیش بینى آنها از حوادث آینده، و مانند آن همه از چیزهایى است که نشان مى‏دهد، در دنیاى مرموز حیوانات بسیارى از وسائل هنوز براى ما لا ینحل است.

از این گذشته بسیارى از حیوانات بر اثر آموزش و تربیت، کارهاى شگفت انگیزى انجام مى‏دهند که حتى انسانها از آن عاجزند.

اما بدرستى روشن نیست که آنها تا چه حد از دنیاى انسانها با خبرند؟ آیا واقعا آنها مى‏دانند که ما کیستیم و چه مى‏کنیم؟ ممکن است ما در آنها چنین هوش و ادراکى را سراغ نداشته باشیم، ولى آیا این به معنى نفى آن است؟! روى این حساب اگر در داستان حضرت سلیمان خواندیم که مورچگان از آمدن لشکر سلیمان به آن سرزمین با خبر شدند و اعلام رفتن به لانه‏ها نمودند تا زیر دست و پاى لشکر له نشوند، و سلیمان نیز از این ماجرا آگاه شد زیاد جاى تعجب نیست.

 

سوال : آیا حیوانات غیر انسانى هم نظیر انسان حشر دارند یا نه؟

آیه" ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ"  متکفل جواب از این سؤال است، هم چنان که آیه" وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ" قریب به آن مضمون را افاده مى‏کند، بلکه از آیات بسیار دیگرى استفاده مى‏شود که نه تنها انسان و حیوانات محشور مى‏شوند، بلکه آسمان‏ها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بت‏ها و سایر شرکائى که مردم آنها را پرستش مى‏کنند و حتى طلا و نقره‏اى که اندوخته شده و در راه خدا انفاق نگردیده همه محشور خواهند شد،

 

علاوه بر اینکه خداى تعالى از پاره‏اى از حیوانات لطائفى از فهم و دقائقى از هوشیارى حکایت کرده که هیچ دست کمى از فهم و هوش انسان متوسط الحال در فهم و تعقل ندارد، مانند داستانى که از مورچه و سلیمان حکایت کرده است

 

و اما سؤال بعدی اینکه: آیا حیوانات تکالیف خود را در دنیا از پیغمبرى که وحى بر او نازل مى‏شود مى‏گیرند یا نه؟ و آیا پیغمبرانى که فرضا هر کدام به یک نوع از انواع حیوانات مبعوث مى‏شوند، از افراد همان نوعند یا نه؟ جوابش این است که: تا کنون بشر نتوانسته از عالم حیوانات سر درآورده و حجابهایى که بین او و بین حیوانات وجود دارد، پس بزند، لذا بحث کردن ما پیرامون این سؤال، فائده‏اى نداشته و جز سنگ به تاریکى انداختن چیز دیگرى نیست، کلام الهى نیز، تا آنجا که ما از ظواهر آن مى‏فهمیم، کوچکترین اشاره‏اى به این مطلب نداشته

 


سه شنبه 90 شهریور 15 , ساعت 5:8 عصر

                                   

ترجمه: [سوره الفتح (48): آیات 1 و2]: 1-ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم!

2- غرض این بود که خداوند گناهان گذشته و آینده‏اى را که به تو نسبت مى‏دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند، و به راه راست هدایتت فرماید.

سه سؤال مهم‏

1- با اینکه پیامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهى پاک است منظور از این جمله چیست؟

2- به فرض که از این ایراد صرف نظر کنیم چه ارتباطى میان" فتح حدیبیه" و" آمرزش گناهان" مطرح است.

3- اگر منظور از جمله" ما تَأَخَّرَ" گناهان آینده است، چگونه ممکن است گناهى که صورت نگرفته مورد عفو قرار گیرد؟ آیا این اجازه ارتکاب گناه در آینده نیست؟

جواب اجمالی: 

سلام
برای اینکه جوابی که اینجا می ذارم برات خسته کننده نباشه در سه بخش  میارم:
بخش اول جواب:
خداوند در سوره مبارکه فتح آیه 1 و 2 می فرماید:
إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبیناً (1) لِیَغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْک وَ یَهْدِیَک صِراطاً مُسْتَقیماً (2)
ما تو را به فتح آشکارى فیروز مى‏گردانیم (1) تا خدا از گناه گذشته و آینده تو در گذرد و نعمت خود را بر تو به حد کمال رساند و تو را به راه مستقیم هدایت کند. (2)
این آیات هرگز ارتباطی با عصمت پیامبر ندارد زیرا در نخستین آیه این سوره بشارت عظیمى به پیامبر (ص) داده شده است، بشارتى که طبق بعضى از روایات نزد پیامبر (ص) محبوبتر از تمام جهان بود، مى‏فرماید:" ما براى تو فتح آشکار و نمایانى کردیم" (إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً).
پیروزى چشمگیرى که آثار آن در کوتاه مدت و دراز مدت در پیشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشکار شده و مى‏شود، فتحى که در طول تاریخ اسلام کم نظیر یا بى نظیر بود.
این فتح مربوط می شود به فتح حدیبیه که چون پاسخ، طولانی می شود به جزئیات آن نمی پردازم ولی اگر دوست دارید بدانید می توانید به کتاب های تفسیری ذیل همین آیات مراجعه کنید آنجا داستانش رابیان کرده اند.
اگر کسی رابطه بین فتح در آیه اول و بخشش گناه در آیه دوم را بداند دیگر جائی برای شک کردن در مورد عصمت پیامبر برایش باقی نمی ماند.
ادامه آن در بخش دوم بخوانید...

بخش دوم:
مهم این است که ما رابطه" فتح حدیبیه" را با مساله" آمرزش گناه" پیدا کنیم که کلید اصلى پاسخ به شبهه فوق است.
با دقت در حوادث و رویدادهاى تاریخى به این نتیجه مى‏رسیم: هنگامى که مکتبى راستین ظاهر مى‏شود و قد بر مى‏افرازد، وفاداران به سنن خرافى که موجودیت خود را در خطر مى‏بینند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى‏بندند، شایعه‏ها مى‏سازند، و دروغها مى‏پردازند، گناهان مختلف براى او مى‏شمرند و در انتظارند ببینند سرانجام کارش به کجا مى‏رسد؟.
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه با شکست شود، دستاویزى محکم براى اثبات نسبتهاى ناروا بدست مخالفان مى‏افتد، و فریاد مى‏کشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامى که به پیروزى نائل گردد و برنامه‏هاى خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى‏شود، و تمام" نگفتیم‏ها" به افسوس و ندامت مبدل مى‏گردد و جاى خود را به" ندانستیم‏ها" مى‏دهد!.
مخصوصا در مورد پیامبر اسلام (ص) این نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى، بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش‏افروز، بى اعتنا به سنتهاى راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن مى‏شمردند.
صلح حدیبیه به خوبى نشان داد که آئین او بر خلاف آنچه دشمنان مى‏پندارند یک آئین پیشرو و الهى است، و آیات قرآنش ضامن تربیت نفوس انسانها و پایانگر ظلم و ستم و جنگ و خونریزى است.
او به خانه خدا احترام مى‏گذارد، هرگز بى دلیل به قوم و جمعیتى حمله نمى‏کند، او اهل منطق و حساب است، پیروانش به او عشق مى‏ورزند، او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان اللَّه دعوت مى‏کند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.
ادامه را در بخش سوم بخوانید...

بخش سوم:
به این ترتیب فتح حدیبیه تمام گناهانى که قبل از هجرت، و بعد از هجرت، یا تمام گناهانى که قبل از این ماجرا و حتى در آینده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر (ص) نمود مى‏توان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد.
نتیجه اینکه این گناهان، گناهان واقعى نبود، بلکه گناهانى بود پندارى و در افکار مردم و در باور آنها، چنان که در آیه 14 سوره شعراء داستان موسى (ع) مى‏خوانیم که موسى به پیشگاه خدا عرضه داشت: وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ:" فرعونیان بر من گناهى دارند که مى‏ترسم به جرم آن گناه مرا بکشند" در حالى که گناه او چیزى جز یارى فرد مظلومى از بنى اسرائیل و کوبیدن ستمگرى از فرعونیان نبود.
بدیهى است این نه تنها گناه نبود بلکه حمایت از مظلوم، بود ولى از دریچه چشم فرعونیان گناه محسوب مى‏شد.
به تعبیر دیگر" ذنب" در لغت به معنى آثار شوم و تبعات کارى است، ظهور اسلام در آغاز، زندگى مشرکان را به هم ریخت، ولى پیروزیهاى بعد سبب شد که آن تبعات به دست فراموشى سپرده شود.
هر گاه خانه کهنه و فرسوده‏اى را که سر پناه فعلى ما است، و به آن دلبستگى داریم خراب کنند ممکن است این کار را تخطئه کنیم، ولى بعد از آنکه ساختمانى محکم و مجهز بجاى آن ساخته شد، و تمام ناراحتیها بر طرف گشت، قضاوت ما به کلى دگرگون مى‏شود.
مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنیات نادرستى در باره اسلام و شخص پیامبر (ص) داشتند که پیروزیهاى بعد بر همه آنها خط بطلان کشید.
آرى اگر رابطه آمرزش این گناهان را با مساله فتح حدیبیه در نظر بگیریم مطلب کاملا روشن است، رابطه‏اى که از" لام"" لِیَغْفِرَ لَک اللَّهُ" استفاده مى‏شود و کلید رمز براى گشودن معنى آیه است.
اما آنها که به این نکته توجه نکرده‏اند در اینجا مقام عصمت پیامبر (ص) را زیر سؤال برده‏اند و براى او (نعوذ باللَّه) گناهانى قائل شده‏اند که خدا در پرتو فتح حدیبیه آنها را بخشیده است، یا آیه را بر خلاف ظاهر معنى کرده‏اند.

 

جواب تفصیلی:                                                                                                                                                                                          سؤال: اگر پیامبران خدا و بالأخص پیامبر گرامى ما از هر خلاف و گناهى پیراسته‏اند، پس مقصود از «مغفرت ذنب» پیامبر بزرگوار ما که در آغاز سوره «الفتح» آمده است، چیست؟
پاسخ: بزرگ‏ترین دستاویز مخالفان عصمت نسبت به رسول گرامى (ص) همین آیه است که خدا در آن از مغفرت «ذنب» پیامبر خبر مى‏دهد آن هم، اعم از ذنب متقدم و متأخر آنجا که مى‏فرماید: «انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخرویتم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً و ینصرک الله نصراً عزیزاً» (فتح /1-3).«ما پیروزى آشکارى را نصیب تو کردیم، تا خدا گناهان متقدم و متأخر تو را بیامرزد، و نعمت خود را درباره تو تمام سازد، و تو را به راه راست هدایت نماید و تو را با نصرت قدرتمندى کمک کند».
ولى اگر در مجموع آیات سه گانه دقت کافى به عمل آید، روشن مى‏شود که مقصود چیز دیگرى است و به ذنب شرعى - که کتاب و سنت آن را ذنب مى‏داند و براى آن کیفر تعیین مى‏نماید - ارتباطى ندارد و براى توضیح این قسمت نکاتى را یادآور مى‏شویم و توجه به این نکات هدف آیه را روشن مى‏سازد.                                                             1- مقصود از این فتح چیست؟                                                                                                                                                                                                درباره این فتح در میان مفسران سه احتمال وجود دارد: 1- فتح مکه. 2- فتح خیبر. 3- صلح حدیبیه.
دو احتمال نخست با سیاق آیات سازگار نیست زیرا متون آیات سوره چنانکه بعداً خواهیم گفت، ناظر به صلح حدیبیه مى‏باشد.
به خاطر وجود چنین دشوارى در این دو احتمال، برخى بر آن شدند که بگویند آیه به معنى گزارش از تحقق پیروزى در گذشته نیست، بلکه مقصود گزارش از تقدیر و قضاى الهى است که در آینده چنین فتحى انجام خواهد گرفت و معناى «انا فتحنا»، «انا قضینا الفتح» است یعنى چنین پیروزى و فتحى را مقدر ساختیم.مشکلى که در احتمال سوم وجود دارد این است که آیه از «فتح» و پیروزى سخن مى‏گوید و صلح حدیبیه، سازش بود، نه پیروزى.ولى این اشکال کاملاً قابل دفع است زیرا: درست است که صلح حدیبیه به ظاهر صلح و سازش بود نه پیروزى و غلبه بر دشمن، امام همین صلح به اندازه‏اى سود به حال اسلام داشت که فتح خیبر و مکه را باید یکى از ثمرات آن شمرد و ما نتائج چشمگیر این پیمان را در کتاب «فروغ ابدیت» به صورت گسترده نوشته‏ایم علاقمندان به آنجا مراجعه کنند در هر حال احتمال سوم از دو احتمال نخست روشن‏تر است و این احتمال را دو مطلب تأیید مى‏کند:
الف: آیاتى در خود سوره گواهى مى‏دهند که مقصود از آن صلح حدیبیه است مانند:
1- «لقد رضى الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجرة» (فتح /18).«خداوند آنگاه از مؤمنان خشنود شد که زیر درخت با تو بیعت مى‏کردند» و این بیعت در صلح حدیبیه انجام گرفت.
2- «و هو الذى کف ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفر کم علیهم و کان الله بما تعملون بصیراً» (فتح /24).«او است که دست آنان را از شما و دست شما را از آنان در سرزمین مکه باز داشت، پس از آن که شما را بر آنها پیروز کرد، خدا به آنچه که انجام مى‏دهید، بینا است».
مفسران مى‏نویسد: هنگامى که پیامبر (ص) در صلح حدیبیه در سرزمین «تنعیم» فرود آمد، ناگهان هشتاد یا سى جوان مسلح قرشى از طریق کوه ظاهر شدند و هدف آنان ترور پیامبر (ص) و کشتن یاران او بود، ولى بر اثر دعاى پیامبر (ص) کارى صورت ندادند و همگى اسیر شدند.
3- روشن‏تر اینکه در ذیل آیه بیست و هفتم پس از بیان سرگذشت حدیبیه جمله «فجعل من دون ذلک فتحا قریبا» آمده است و معنى آن این است که در کنار این «فتح مبین» فتح نزدیکى قرار داده است که همان فتح مکه است از این جمله معلوم مى‏شود که «فتح مبین» غیر از «فتح قریب» است، مقصود از «فتح قریب» حتماً فتح مکه مى‏باشد.
ب: واحدى در «اسباب النزول» خود که مرجع نسبتاً موثقى براى شأن نزول آیات است روایاتى نقل مى‏کند که همگى حاکى از آن است که شان نزول آیات صلح حدیبیه است .روایاتى که محدثان شیعه نقل کرده‏اند مختلف است على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود فتح را مربوط به فتح حدیبیه مى‏داند، ولى صدوق در کتاب «عیون اخبارالرضا» و ابن طاووس در کتاب «سعد السعود» بنا به روایتى آن را مربوط به فتح مکه مى‏داند و اگر روایت صدوق از نظر سند بى اشکال باشد، باید روایت دوم را پذیرفت.
در حال خواه مقصود صلح حدیبیه باشد، یا فتح مکه این اختلاف تأثیرى در هدفى که ما آن را تعقیب مى‏کنیم، ندارد.
2- مقصود از «ذنب» چیست؟«ذنب - بر وزن بند - به معنى جرم است که در فارسى آن را گناه مى‏نامند ابن فارس در المقایس مى‏گوید: «ذنب» به معنى جرم و ذنب - بر وزن طلب - به معنى دم حیوان، و گاهى در معناى «حظ» و «نصیب» به کار مى‏رود. ابن منظور مى‏گوید: ذنب به معنى اثم و جرم و معصیت و جمع آن «ذنوب» است.حضرت موسى در مناجات خود با خدا، آنگاه که او را به رسالت مبعوث ساخت و فرمان داد که به سوى فرعون برود، چنین گفت: «و لهم على ذنب فاخاف ان یقتلون (شعرا /14): برگردن من گناهى دارند از آن ترسم که مرا بکشند» و مقصود از آن، قتل قبطى است که به وسیله موسى در مصر کشته شد. بنابراین در این که ذنب به معنى جرم و گناه است، نباید تردید کرد، در قرآن این واژه در هفت مورد وارد شده و مقصود از همه، جرم است قرآن خدا را چنین توصیف مى‏کند: «عافر الذنب و قابل التوب» (غافر /3): بخشاینده گناهان و پذیرنده توبه‏ها است» و درباره فرزندان زنده به گور مى‏فرماید: «و اذ الموؤدة سئلت، باى ذنب قتلت (تکویر /9): آنگاه که از دختر زنده به گور شده سؤال مى‏شود به چه گناهى کشته شد؟» و همچنین است موارد دیگر.
مهم این نیست که بدانیم معنى ذنب چیست، مهم این است که بدانیم که ذنب یک معنى نسبى است که درباره آن انظار و دیدها کاملاً ممکن است مختلف باشد، چه بسا کردارى در نظر فرد یا گروهى جرم و گناه محسوب شود در حالى که همان کردار در نظر فرد و یا گروه دیگر کاملاً یک کردار مطلوب به شمار رود؛ چه بسا کردار و رفتارى از شخص جائر مطلوب است ولى همان کردار از شخصى دیگر نامطلوب و مذموم مى‏باشد.
تصور این که ذنب به معناى مخالفت با تکلیف الزامى الهى است که کیفر به دنبال دارد کاملاً بى‏پایه است، بلکه حقیقت جرم و گناه، عصیان و طغیان و به اصطلاح قانون شکنى است و اما «قانون» چه کسى؟ آیا قانون خدا، یا قانون دیگران؟ آیا قانون مطلق که تمام انسانها را در بردارد؟ یا قانون نسبى که از آن گروه برجسته است ؟و هرگز در لفظ ذنب خصوصیتى به نام خدا یا غیر خدا یا قانون مطلق و یا نسبى نهفته نیست و باید خصوصیات را از قرائن خارجى به دست آورد؟ و این مطلب راه حل مشکل آیه است که بعداً توضیح داده مى‏شود.
3- غفران در لغت عرب‏غفر و غفران به معنى ستر و پوشیدن است و اگر به کلاهخود «مِغفر» مى‏گویند به خاطر این است که سر را مى‏پوشاند.
عرب به موى گسترده‏اى که گردن و پائین‏تر از آن را مى‏پوشاند، غفر مى‏گوید و قریب به این مضمون، عبارت لسان العرب است تا آنجا که یادآور مى‏شود جمله «غفر الله ذنوبه» به معنى «ستر الله ذنوبه» است، البته این لفظ در موردى به کار مى‏رود که متعق آن نامطلوب و ناپسند باشد.
4- چگونه پیروى علت مغفرت است؟ 5- مقصود از «ذنب» چیست؟
ظاهر آیه مى‏رساند که «هدف» از انجام چنین فتحى این بود که خدا گناهان متقدم و یا متأخر پیامبر (ص) را بخشد ولى غفران ذنب در صورتى مى‏تواند هدف و غایت شمرده شود که یک نوع رابطه‏اى میان آندو باشد. در صورتى که به حسب ظاهر میان آندو، چنین رابطه‏اى وجود ندارد، زیرا موفقیت پیامبر گرامى (ص) و چیرگى او بر دشمن مى‏تواند، مایه نشر و گسترش اسلام، و یا شهرت و بلند آوازگى پیامبر باشد، نه مایه بخشوده شدن گناه وى.
این همان نکته مهم در آیه است که اگر به صورت صحیح تحلیل گردد، مخالف عصمت، کاملاً خلع سلاح مى‏گردد. اصولاً کسانى که با این آیه بر عدم عصمت پیامبر (ص) استدلال مى‏نمایند از توضیح این رابطه غفلت جسته و در نتیجه، گام در بیراهه نهاده‏اند، بیان این رابطه و این که چگونه پیروزى سبب شد که خدا گناهان او را ببخشد، کلید فهم آیه است. هرگاه مقصود از «ذنب»، «گناه شرعى و مخالفت با امر الهى» باشد، یک چنین مغفرتى نمى‏تواند هدف پیروزى و یاغایت آن باشد زیرا هیچ گونه رابطه منطقى میان آن دو نیست و در این موقع مفهوم آیه به صورت مبهم در مى‏آید زیرا چگونه مى‏تواند پیروزى در جنگ، سبب آمرزش گناهان گذشته و آینده انسانى گردد و یک چنین تلازم شبیه گفتار گوینده‏اى مى‏شود که در زبانهاى معروف است                                         گنه کرد در بلغ آهنگرى‏                     به شوشتر زدند گردن مسگرى
ولى هرگاه مقصود از آن «ذنبى» باشد که قریش او را به آن متهم مى‏کردند به شرحى که هم اکنون یادآور مى‏شویم، در این صورت رابطه میان این دو فعل روشن مى‏گردد.شکى نیست که پیامبر (ص) از نخستین لحظه دعوت خود، گام بر خلاف روش نیاکان آنان برداشت و راه و روش آنان و خدایان دروغین آنان را که پرستش مى‏کردند، نکوهش نمود، و سرانجام آئین او مایه تفرقه و دو دستگى گشت، از این جهت وى در نظر آنان مجرم و خلافکار شمرده شد - لذا - سران قریش در دیدار خود با ابوطالب به عنوان شکایت چنین گفتند: «ان ابن اخیک قد سب الهتنا و عاب دیننا و ظلل آبائنا فاما ان تکفه عنا و اما ان تخلى بیننا و بینه».«برادر زاده تو به خدایان ما ناسزا گفته و آئین ما را به زشتى یاد کرده و افکار و عقائد ما را باطل، و نیاکان ما را گمراه قلمداد کرده است یا او را از این کار باز دار، و یا حمایت خود را از او بردار».
جرمهاى او پیش از هجرت بر محور چنین مسائل دور مى‏زند در حالى که جرم او از نظر قریش پس از هجرت شدیدتر شد زیرا او موجب برخوردهاى نظامى و نبردهاى خونین در بدر واحد و احزاب گردید و در نتیجه گروهى از بزرگان قریش به خاک مذلت افتادند و سرانجام قریش با قیاسهاى باطل خود، او را مجرم‏تر دانسته و هرگز از گناه او چشم نپوشیده بودند.
در صلح حدیبیه که پیامبر (ص) انعطاف و نرمش بسیار عظیمى از خود نشان داد آنان به عظمت روحى پیامبر (ص) پى‏بردند و بسیارى از آنان فهمیدند که در محاسبات خود، دچار اشتباه شدند بودند، آنگاه که جانبازى جوانان مسلمان در بیابان حدیبیه از نزدیک مشاهد کردند،معنویت پیامبر (ص) و عظمت او در نظر آنان تجلى کرد،و در سال بعد که پیامبر براى انجام عمره با گروهى از یاران خود به زیارت خانه خدا مشرف شد، مشرکان با انضباط اسلامى و شعارهاى کوبنده و در عین حال روح بخش، و تقید پیامبر (ص) به مفاد صلح نامه، کاملاً آشنا شدند و در نتیجه ازپیامبر چهره دیگرى در قلوب آنان ترسیم گردید و انسان مجرم، به صورت یک انسان ملکوتى وارسته و مقید به اصول اخلاقى، و منادى صلح و صفا و خیرخواه انسانها تجلى کرد و همگان به خاطر مشاهده این نوع از صفات نیک، و کردار پسندیده خاطرات تلخ گذشته را اعم از قبل از هجرت و یا پس از آن، فراموش کردند و لذا به صورت فردى و یا دستجمعى به تدریج سرزمین شرک را ترک مى‏گفتند و به پیامبر مى‏پیوستند و اسلام خالد بن ولید و عمرو عاص و افراد دیگر پیش از فتح مکه از ثمرات صلح حدیبیه و یا فتح آن است .
خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر نمود تا تمام این بدانگاریها و زشت اندیشیهاى قریش درباره رسول گرامى از میان برود و مخالفان با قیافه معصومانه وملکوتى او آشنا گردند و اگر این پیروزى نبود مخالفان بر عقیده خود نسبت به وى باقى مى‏ماندند.
این پیروزى نه تنها این نوع از جرمها و گناهان را برچید، و بر همه پرده نسیان افکند، بلکه او را از یک رشته اتهامهایى مانند کاهن ساحر و مفترى و کذاب و... اقتباس کننده کتابهاى پیشینیان، و مانند اینها کاملاً تبرئه کرد زیرا یک فرد کاهن وساحر، نمى‏تواند چنین دولت عظیمى را در یثرب تشکیل دهد که شعاع قدرت آن تا قلب جزیره برسد و سراسر قبائل و ساکنان شبه جزیره متوجه دین و آئین او گردند وهر روز، قلوب بیشترى را تسخیر کند.
اصولاً یکى از سنن اجتماعى این است که اگر فردى مدعى مقام و منصبى گردد و یا اصل و تزى را ارائه کند و یا مدعى اصلاح اجتماعى شود، روز نخست انواع ناسزاگوئیها و دشنامها و بلکه تهمتها به سوى او سرازیر مى‏گردد ولى آنگاه که اوبه ادعاى خود عینیت بخشید و عملاً داراى مقام و منصبى شد و اصل و تز خود را پیاده کرد و اصلاح خود را به گونه‏اى ارائه داد، طبعاً یک چنین عینیتى بر تمام آن همه اندیشه‏ها و ذهنیات خاتمه مى‏بخشد.
حیات پیامبر (ص) نیزاز این اصل جدا نبود فتح و پیروزى چشمگیر پیامبر در حدیبیه و یا مکه جرمهاى خیالى قریش را پنهان ساخت، بلکه همه ناسزاگوئیهایى که ممکن بود بدون پیروزى در ذهن عوام مؤثر افتد، رخت بربست و دیگر در نظر مخالفان نه مجرم و گنهکار بود و نه کاهن و غیب گو، و یا ساحر و جادوگر، بلکه انسانى ملکوتى بود که با واقع بینى و درک واقعیتها و شناخت قوانین آفرینش و مصالح و مفاسد انسانها، جهان عرب را به سعادت رهبرى کرد.
6- مقصود از متقدم و متأخر چیست ؟
در آیات سوره هر چند حد زمانى این تقدم و تأخر بیان نشده ولى طبق بیان یاد شده مى‏توان گفت مقصود حوادث به پیش از هجرت و پس از آن است و علت جدا سازى این دو، از هم این است که گناهان پیش از هجرت از دائره لفظ بیرون نبوده و فقط گناه وى همان تبلیغ اسلام و سرانجام تفرقه بوده است .در حالى که یکى از گناهان او پس از هجرت تشکیل حکومت قدرتمندى بود که توانست در پرتو یک ارتش منظم، قواى کفر را درهم بشکند و قهرمانان آنها را به خاک مذلت بیفکند.
با توجه به این مقدمات پنجگانه، مفاد آیه آنچنان روشن مى‏گردد که دیگر به توضیح زائد احتیاج نیست و کلید فهم مفاد آیه دو چیز است:
الف: مقصود از ذنب، ذنب الهى نیست، بلکه ذنبى است که قریش او را به آن متهم کرده بودند.
ب: هدف بودن مغفرت و پوشانیدن ذنوب در صورتى به نحو صحیح تجلى مى‏کند که مقصود ذنب نسبى و حاکم و داور آن قریش و دشمنان پیامبر باشد، نه ذنب الهى و مخالفت با تکالیف الزامى خداوند بزرگ.
گفتارى از امام هشتم - بیان یاد شده صورت گسترده از گفتار امام رضا (ع) است آنگاه که مأمون از حضرف مفاد آیه را سؤال کرد:
مأمون: اى فرزند پیامبر آیا از عقائد شما این نیست که پیامبران از گناه معصوم و پیراسته‏اند؟
امام: چرا.
مأمون: پس معنى گفتار خدا درباره پیامبر بزرگوارمان چیست؟ آنگاه که فرمود: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر»؟
امام: هیچ کس در نزد مشرکان مکه به اندازه پیامبر خدا، جرم نداشت آنان سیصد و شصت بت را مى‏پرستیدند آنگاه پیامبر (ص) آنان را به یکتا پرستى دعوت کرد این کار بر آنان سخت گران آمد و همگى گفتند:
«اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى‏ء عجاب و انطلق الملامنهم ان امشوا و اصبروا على الهتکم ان هذا لشى‏ء یرادما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذا الا اختلاق» (ص /5-7)
«آیا خدایان متعدد را یک خدا قرار داده این چیز عجیبى است بزرگان آنان (از محضر ابوطالب) بیرون آمدند و گفتند بروید در راه حفظ خدایان بردبار و با استقامت باشید این چیزى است که خواسته شده است ما این سخن را در آخرین شریعت نیز نشنیده‏ایم (طبعاً از افسانه‏هاى پیشینیان است) این جز دورغ چیزى نیست».
آنگاه که پیامبر (ص) مکه را فتح کرد و پیامبر را با خطا «انا فتحنا لک فتحا بینا» مخاطب ساخت در این موقع گروهى از مشرکان مکه اسلام آوردند و برخى دیگر مکه را ترک گفتند، و گروه دیگر که به حالت شرکت باقى ماندند، نتوانستند یکتاپرستى را انکار نمایند از این جهت گناه او نزد مردم مکه بخشوده و پوشیده شد.
مأمون: خدا خیرت دهد اى ابا الحسن.


پنج شنبه 90 فروردین 18 , ساعت 4:52 عصر

مصاحبه بهلول وابوحنیفه

روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود ، بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس ابوحنیفه گوش می داد .
ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار کرد که امام جعفر صادق (ع) سه مطلب را اظهار می نماید که مورد تصدیق من نمی باشد .
آن سه مطلب بدین نحو است .
اول آنکه می گوید که شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذی نمیشود .
دوم آنکه می گوید خدا را نتوان دید و حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود ، پس خدا را با چشم می توان دید .
سوم میگوید : مکلف ، فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می آورد و حال آنکه تصور و شواهد بر خلاف این است ، یعنی عملی که از بنده سر میزند ، از جانب خداست و به بنده ربطی ندارد .
چون ابوحنیفه این مطلب را گفت ، بهلول کلوخی از زمین برداشت و بطرف ابوحنیفه پرتاب کرد .
از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد ، او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد .
شاگردان ابوحنیفه عقب او دویده ، او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت ، او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند .
بهلول جواب داد :
ابوحنیفه را حاضر نمایند تا جواب او را بدهم .
چون ابوحنیفه حاضر شد ، بهلول به او گفت :
از من چه ستمی به تو رسیده ؟
ابوحنیفه گفت :
کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت .
بهلول گفت :
درد را می توانی به من نشان دهی ؟
ابوحنیفه گفت :
مگر می شود درد را نشان داد ؟
بهلول جواب داد :
تو خود می گفتی موجود را که وجود دارد باید دید و بر امام جعفر صادق (ع) اعتراض می کردی و میگفتی چه معنی دارد که خدای تعالی موجود باشد ولی او را نتوان دید . دیگر آنکه تو در ادعای خود کاذب و دروغگوی که می گوئی کلوخ سر تو را درد آورد ، زیرا کلوخ از جنس خاک است و توهم از خاک آفریده شدی ، پس چگونه از جنس خود متاذی می شوی ؟
مطلب سوم خود گفتی که افعال بندگان از خداوند است ، پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورده ای و از من شکایت داری و ادعای قصاص می نمائی ؟
ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید، شرمنده و خجل شده از مجلس خلیفه بیرون آمد .

شنبه 90 فروردین 13 , ساعت 12:17 عصر

با هم بخندیم ، به هم نخندیم

 

یارو رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟  مغازه دار گفت بله داریم. یارو گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید!
مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری،   پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست .     پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.     بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!       
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
یارو: جناب قاضی! خودش می‌خواست، چون هر وقت   من را می‌دید،   می‌گفت یک سری به ما بزن  !  
از یارو می‌پرسند: چرا حمام نمیری؟   میگه: یه مدته دارم چرک خشک کن می‌خورم،   دیگه چرکی ندارم که برم حموم!
بچه: بابا اون چی بود دیشب افتاد رو سر و کلم؟   پدر: کتم بود.   بچه: آخه کت که اینقدر سنگین نیست. پدر: درسته پسرم، آخه خودم هم توش بودم!
به یارو میگن بابات به رحمت ایزدی پیوست، میگه: رحمت ایزدی دیگه کیه؟ میگن: نه منظورمون اینه که به دیار باقی شتافت ، میگه: دیار باقی دیگه کجاست؟ میگن: یعنی دار فانی رو وداع گفت ، میگه: دار فانی دیگه چه جور داریه؟ میگن: یعنی رخت از این دنیا بربست ، میگه: منظورتون رو نمیفهمم!   میگن: احمق، بابات مرد ، میگه: احمق خودتی، بابا دیگه کیه!
شرلوک هلمز با واتسون میرن بیرون شهر و تو چادر میخوابن، نصفه‌های شب شرلوک هلمز واتسون را بیدار میکنه میگه: به آسمون نگاه کن چی میبینی؟   واتسون: یه عالمه ستاره!   هولمز: از اینهمه ستاره چی میفهمی؟    واتسون: از چه نظر؟ ستاره شناسی؟ الهیات؟ فلسفه؟ از کدوم زاویه بگم؟ تو چی میفهمی؟     هولمز: احمق! چادرمونو دزدیدن!
واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید.واعظ که حاضر جواب بود گفت:جهنم را که خودتان می روید و می بینید . بهشت را چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید

 

 

 

 

زن خوب برای ازدواج باید سه تا خصلت داشته باشه : 

 1 - نجیب باشه یعنی با جیب آدم کاری نداشته باشه 

2 - خانه دار باشه یعنی از خودش خونه داشته باشه     

3- مثل ماه بمونه یعنی شبها بیاد و صبح بره ( بره خونه باباش ) البته در حد متعالی این که باباش وضعش توپ باشه و 3 تا سکته هم کرده باشه

میدونید بد ترین شکنجه برای یه اصفهانی چیه؟ ... ببندنش به یه درخت بگن اون طرف خیابون دارن نذری میدن

به خروسه میگن : چرا معتاد شدی؟ میگه اگه زنتو لخت کنن بزارن پشت ویترین معتاد نمی شی

حیف نان از کیوسک تلفن عمومی میاد بیرون، ازش میپرسن: سالمه؟ میگه: آره، ولی آفتابه نداره

از حیف نون می پرسن می دونی سزارین یعنی چی؟ می گه یعنی بچه به شرط چاقو!

 


<   <<   16   17   18      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ